آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد. (ناظم الاطباء). نوخط. که تازه از رخسارش خط برآمده باشد. آنکه بتازگی خط او دمیده باشد. آنکه موی تازه بر رخسارش دمیده باشد: با لب تازه خطش چند سیاهی بزند چهرۀ آب خضر را بزمین می مالم. صائب (از آنندراج). دارد ز انفعال رخ تازه خط او در پیرهن ز جوهر خود خانه آینه. صائب (ایضاً)
آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد. (ناظم الاطباء). نوخط. که تازه از رخسارش خط برآمده باشد. آنکه بتازگی خط او دمیده باشد. آنکه موی تازه بر رخسارش دمیده باشد: با لب تازه خطش چند سیاهی بزند چهرۀ آب خضر را بزمین می مالم. صائب (از آنندراج). دارد ز انفعال رخ تازه خط او در پیرهن ز جوهر خود خانه آینه. صائب (ایضاً)
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _
کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس ماندۀ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرۀ سخاش چونانکه مور ریزۀ عنقاست زال سام. خاقانی. زان همه ریزه خواران یک کس نیست شاکر جود فراوان اسد. خاقانی. شاعر مفلق منم خوان معانی مراست ریزه خور خوان من فرخی و عنصری. خاقانی. جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه. خاقانی. خان ختا ریزه خور خوان تست. _ ((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223) ، خوشه چین. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ریزه خوار شود. k05l) _